رساتر از هر آوایی در جهان
با کمری خمیده به اندازه سالها تنهایی، داس بر می دارد و در باغچه اش سکوت می کارد و صدای عشق برداشت میکند
اینجا باغچه مردی است از جنس هزاران آوای فروخورده در حنجره کودکان این سرزمین
صدایی نیازمند باغی بزرگ برای انعکاس تا فراسوهای جهان
در دستهای بزرگ او هجا،آوا و کلمه سوار بر قایق بزرگ و بی انتهای خیال پر از رنگ و پر از صدا به چشمها و گلوی بی صدای کودکان سفر می کند
………وصدای سکوت آوازی می شود دل انگیز ، پر از رایحه عشق و رساتر از هر آوایی در جهان